9 بهمن ۱۴۰۲

ساخت وبلاگ

رفتیم قشم بگذریم که ....

تو راه برگشت با قطار توی واگن گشنمون شد ، رفتیم ایستگاه شهر بابک و ساندویچ سرد خریدم

ارمیا هی نمی‌خورد ، یهو ساندویچ و انداخت و گفت من غذای پدر مادر فقیرو نمی‌خورم

آخرش گفت میخورم ولی یادتون باشه از عالم و آدم فقیر ترید

عاشقانه های منو مامان جونت...

ما را در سایت عاشقانه های منو مامان جونت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pesaramermia9 بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 19:30